آخیش بالاخره خیالم راحت شد...
به نام خدا خداروشکر بزنم به تخته بالاخره تارا خانم از خرآقا شیطونه اومد پایین!( یادم باشه در مورد این خر ببخشید تصحیح میکنم الاغ ، در پایان یه داستان غم انگیز رو براتون بگم ) بله داشتم عرض میکردم /موضوع وابستگی شدید و ترس تارا از جدایی از بابا و مامانش رو که یادتون هست؟ طبق گفته مشاور کلاس زبان رو تعطیل کردیم و در یک حرکت استراتژیک از شنبه هفته جاری دخملی رو بردیم به مهدی که نزدیک خونمونه(البته ناگفته نماند که جناب مشاور جلسه گفتگو بامربیان مهد رو که قولشو داده بودند و حق مشاوره شو نیز..... پشت گوش انداخت و نیامد. شبش خیلی از نظر روحی شارژش کردیم که فردا دبه د...
نویسنده :
مامانی
20:41